الف) مقدمه و هدف:
خانواده مفهومی است که از گذشته تا امروز پایه ای ترین نظام حفظ و دوام فرهنگ انسانها بوده و به منزله یك پدیده بشری و همگانی در نظر گرفته شده است )سوانز و هاوکر،2014). مقدمه تشكیل این نهاد مقدس، ازدواج است؛ اما آنچه که از خود ازدواج مهم تر است، موفقیت و پایداری این رابطه است. استواری این رابطه میتواند زمینه رشد شخصی و خودشكوفایی را برای فرد فراهم سازد و در عین حال، شكست در آن، آشفتگی گسترده و ماندگاری را به دنبال دارد )لانگ و یانگ، 2007). متخصصان علوم خانواده تأکید دارند سنگ بنای سلامت خانواده، موفقیت رابطه زن و شوهری است )اندرسون، 2010 ؛ آماتو و چیدال، 2008 ، برناردی و رادل، 2014 ، خدادادی سنگده و احمدی، 1398).
پایداری ازدواج بخش بسیار مهمی از حیات فردی و اجتماعی هر فرد را در بر می گیرد و هدف از شكل دهی آن متناسب با بافت فرهنگ اسلامی؛ رسیدن به آرامش، مودت و رحمت برای زن و مرد است 0، اما در عمل گاه این پیوند به آشفتگی، تعارض، قهر، خشونت و در نهایت طلاق میانجامد )اسمعیلی و دهدست، 1393).
تصورِ زندگی سراسر خوشی و پایدار در 50 سال اخیر با تقریباً طلاق نیمی از ازدواجها با چالش همراه بوده است )برانكل واندرب، 2015 ؛ کولینا، رادرسما و شلدون، 2015 ؛ گونزالس،(2009) از این طلاقها، بیشتر از نیمی؛ خواستار ازدواج مجدد و بیش از نیمی از کسانی که ازدواج مجدد داشته اند، مجدداً خواستار طلاق بوده اند )گاتمن، 2014).
طلاق مهم ترین شاخصه آشفتگی زوجین و تبلور آسیب عمیق ازدواج و خانواده است )آماتو، 2010) که به عنوان یك آسیب اجتماعی میتواند زمینه ساز بروز بسیاری از مسائل و پیامدهای منفی بوده و تأثیرات مخربی روی بهزیستی افراد و دیگر سطوح فردی و اجتماعی داشته باشد )جانسون و همكاران،.(2016
مروری بر وضعیت طلاق های قانونی در ایران نیز نشان دهنده سیر صعودی رشد طلاق است. طبق آمار از سال 1385 تا 1395 نرخ نسبت ازدواج به طلاق در کشوراز 28/8 به 9/3 و در سال 1396 به 3/48 رسیده است. میزان طلاق در ایران از سال 1385 به صورت پیوسته در حال افزایش بوده و از 94 هزار طلاق در سال 1385 به 197هزار فقره در سال 1395 و در سال 1396 به 175هزار فقره رسیده است که بدترین وضعیت موجود از سال 1343 تاکنون بوده است )سازمان ثبت احوال ایران، 1397). امروزه طلاق مهمترین تهدید علیه بنیان خانواده به شمار میرود و شناخت عوامل مؤثر و متأثر از آن از اولویت های بهداشت روان به شمار می¬آید. وقوع طلاق با پیامدهای گسترده و بلندمدتی همراه است به گونه ای که به طور معمول پس از طلاق افراد نشانه های معنادار افسردگی، اضطراب و پریشانی روانی را تجربه میکنند )میرزاخانی، خدادادی سنگده و نبیپور، 2019 ؛ آماتو و کیت، 2011). این وضعیت نه تنها برای وضعیت فعلی خانواده تهدید کننده است، بلكه پیامدهای منفی و آشفتگی های درازمدت و نهفته ای را برای فرزندان و نسل آینده به دنبال دارد )آماتو و لومیس و بوس، 2005؛ به نقل از عبدالهی، 1397).
طلاق به عنوان يك مسئله اجتماعي كه در برگيرنده انحلال قانوني ازدواج و جدايي زن و شوهر ميباشد، به لحاظ تأثيرات گسترده در روند رشد جمعيت و همچنين دگرگوني ساختار خانواده حائز اهميت به¬سزايي ميباشد. به واسطه همين امر، سازمان ثبت احوال در كنار درج دو واقعه مرگ و مير و ولادت به ثبت آمار ازدواج و طلاق هاي جاري سالانه مي پردازد و اين آمارها به عنوان منبع بررسي هاي كارشناسي توسط صاحب نظران و محققان مورد بهره برداري واقع مي شوند. پژوهش در باب طلاق می تواند با كشف و تعميق شناخت پديده مورد بحث، زمينه شناخت علمى و گسترده آن را فراهم كند و به ارتقاى فرهنگ جامعه در زمينه فرهنگ زناشويى و همچنين براى تدوين برنامه هاى اجتماعى مناسب در جهت سالم سازى كانون خانواده و جلوگيرى از پيامدها و آثار زيانبار طلاق يارى رساند، آمار طلاق در كشور روز به روز رو به افزايش است و اين معضل بزرگ اجتماعى در هيچ زمانى مانند عصر حاضر، خطر انحلال كانون خانواده و آثار سوء ناشى از آن را به دنبال نداشته است. چرا كه اگر جامعه اى بسوى افزايش طلاق پيش برود، حتماً در آستانه بحران قرار مى گيرد.(صدرالاشرافی و همکاران، 1391).
بهداشت رواني نسلهاي جامعه و تأمين بهداشت رواني خانواده، به منزلة كانوني مملو از محبت و آرامش، براي تحول در مسير رشد استعدادهاست؛ زيرا هرگونه آسيبي به آن نسـل آينده را از آثار سوء خود مصون نخواهد گذاشت و سازمانهاي اجتماعي بسياري را درگير خود خواهد كرد. امروزه طلاق مهمترين تهديد عليه بنيان خانواده به شمار ميرود و شناخت عوامل مـؤثر در آن يا متأثر از آن از اولويتهاي بهداشت روان است. از طرفي، اين پديده داراي اضلاعي به تعداد تمامي جوانب و ابعاد جامعة انساني است. نخست، پديدهاي رواني است؛ زيـرا در تعادل روانيِ نه تنها دو انسان، بلكه فرزندان، بستگان، دوستان، و نزديكان آنها اثر ميگذارد؛ دوم، پديدهاي است اقتصادي كه به ازهـمپاشـيدگي خـانواده بـه منزلـة واحـدي اقتصـادي مي انجامد و موجب ازبين رفتن تعادل رواني انسانها و بروز تـأثيراتي سـهمگين در زنـدگي آنان ميشود؛ سوم، پديدهاي است مؤثر در تمامي جوانب جامعه؛ زيرا از طرفـي در كميـت جمعيت اثر ميگذارد چون يگانه واحد مشروع و اساسي توليد مثل، يعني خانواده، را از هم ميپاشد و از طرف ديگر، در كيفيت جمعيت اثر دارد چون باعث ميشود فرزنداني محروم از نعمتهاي خانواده تحويل جامعه داده شوند كه به احتمـال بسـيار شـرايط لازم را بـراي احراز مقام شهروندي جامعه ندارند؛ چهارم، پديدهاي فرهنگـي اسـت. طـلاق از ديـدگاهي ديگر پديدهاي ارتباطي است. بدينسان، در جامعه اي كه فاقد ارتباط هاي سـالم، درسـت، و طبيعي است پيوند يا رابطة زناشويي نيز استثنا نيست (ريحاني و عجم، 1381). پس توجه به طلاق نه تنها از ديدگاه فرد، به منزلة انسان و فرزندانش، مهم است، بلكه از ديـدگاه جامعـه، فرهنگ، اقتصاد، و حتي جمعيت قابل اعتناست.
با وجود اين، هر روز بر تعداد مراجعه كنندگان به مراجع قضايي، براي ارائة دادخواست ( به ويژه از سوي زنان) مبني بر طلاق و اختلاف خانوادگي، افزوده ميشـود و ايـن معضـل بزرگ اجتماعي در هيچ زماني مانند عصر حاضر خطر ازبين بردن كانون خانواده و آثار سوء ناشي از آن را به دنبال نداشته است. اگر جامعه اي به سوي افزايش طلاق پيش رود، حتماً در آستانة بحران قرار ميگيرد. طي تحقيقات انجام شده تأثيرات طلاق و نتايج آن را ميتوان بـه شرح زير بيان كرد : الف) ايجاد اختلالات رواني، به خصوص افسـردگي، اخـتلالات اضـطرابي، رفتارهـاي پرخاشگرانه، و ...؛ ب) ناتواني در تحمل مشكلات كار و زندگي؛ ج) افزايش انحرافهاي اجتماعي در بين زنان و مردان مطلقه؛ د) احساس شكست در زندگي به شكل دلتنگي، خستگي، ازپاافتادگي، احساس پـوچي و بيمعنايي، و ...؛ هـ) ايجاد تفكرات نامطلوب و پارانوئيدي دربارة جنس مخالف؛ و) احساس گناه و ندامت؛ ز) خودكشي. درنهايت، اين مشكلات در كودكان طلاق چندين برابر مـيشـود .
طلاق یک پدیده اجتماعی، با پیامدهای منفی اجتماعی- اقتصادی و روانشناختی است.همانگونه که بیان شد نرخ طلاق در سالهای اخیر در بسیاری از کشورها و از جمله در کشور ما افزایش چشمگیری یافته است. بررسی علل طلاق میتواند به عنوان نخستین گام در جهت پیشگیری از این واقعه آسیبزا باشد. لذا در همین راستا اهداف ذیل مورد بررسی قرار خواهد گرفت:
الف- هدف کلی
عوامل روانی و اجتماعی موثر بر طلاق (مطالعه موردی شهرستان گنبد).
ب- اهداف جزعی
شناخت مهمترین دلایل طلاق در شهر گنبد.
شناخت رابطه ای بین طلاق و طبقه اجتماعی متقاضیان طلاق.
شناخت رابطه ای بین طلاق و مسائل اقتصادی متقاضیان طلاق.
شناخت عوامل روانی موثر بر طلاق در شهر گنبد.
شناخت عوامل اجتماعی موثر بر طلاق در شهر گنبد.
ب) مبانی و پیشینه تحقیق:
طلاق با تنیدگی، دوسوگرایی، دودلی، تردید به خود و عدم یقین، حتی زمانی که طرفین قبول دارند که این رابطه را دیگرنمیتوان نگه داشت، همراه است. وقتی پای فرزندان، بویژه فرزندان خردسال به میان می آید، تصمیم در این مورد به کاری بسیار دشوار و سخت مبدل میشود. در واقع تصمیم به طلاق، یکی از دردناکترین تصمیم هایی است که فردی بزرگسال باید آن را اتخاذ کند)گلدنبرگ و گلدنبرگ، 1394). واقعیت این است که سرخوردگی از ازدواج، به یکباره اتفاق نمیافتد، بلکه به مرور زمان احساسات مثبت، جای خود را به احساسات منفی و خصمانه میدهد. به نظر کرستن(1990) این فرآیند دارای سه مرحله است؛ در اولین مرحله، احساس آزردگی، خشم ایجاد میشود. افکار یکی از طرفین بر صفات منفی دیگری متمرکز میشود، زیرا رفتار او، آن رفتاری نیست که دیگری انتظار داشته است. در مرحله دوم، احساس آزار و خشم افزایش مییابد؛ در این مرحله، سرزدن رفتارهای منفی برای طرفین بتدریج عادی شده و افزایش بی تفاوتی توسط آنان بیشتر میشود. در این مرحله یکی ازطرفین یا هر دو به این فکر میکنند که به زندگی مشترك خاتمه دهند. در مرحله ی سوم یا پایانی، احساس درماندگی و بی تفاوتی افزایش یافته و برعکس احساس امید و اعتماد کاهش مییابد. افکار زوجین در این مرحله به طور عمده بر موضوع خاتمه دادن به ازدواج و تعیین نحوه ی انجام آن متمرکز میشود. برخی در این وهله به عنوان آخرین تلاش برای نجات ازدواجشان یا دریافت کمک برای چگونگی پایان دادن به آن به مشاوره روی می آورند. پس از جدایی نیز همسران شکست خورده، کماکان به تمرکز بر صفات منفی یکدیگر ادامه میدهند؛ تا بیش از پیش خود را به درستی تصمیمشان متقاعد سازند )کرستن، 1990). نظریه های متعددی به تبیین سازگاری و ناسازگاری زوجین میپردازند؛ در نظریه ی مبادله ی اجتماعی )لوینگر، 1972 ؛ به نقل از ناکنزنی و دنتن ، 2008) فرض بر این است که احتمال دوام ازدواج به سه عامل بستگی دارد. اول، جذابیت یا کشش متقابل که منجر به ایمنی هیجانی و رضایت جنسی میشود. دوم، وجود موانعی برای ترك یا رها کردن ازدواج، مانند فشارهای اجتماعی و مالی و سوم، عدم وجود جایگزین دلخواه، یعنی فرد بر این تصور است که با جدا شدن از همسري نمیتواند با فرد دلخواه دیگری ازدواج کند. بالعکس، وجود جاذبه اندك، فقدان موانع جدایی و امکان انتخاب جایگزین دلخواه پس از جدایی، احتمال وقوع طلاق را افزایش میدهد. بر خلاف نظریه مبادله اجتماعی که بر ادراكهای افراد از جذابیتها، موانع و جایگزینها تاکید میکند. نظریه رفتاری نگری یک موضع بین فردی اتخاذ میکند، و بر این باور است که رضایت زناشویی به مبادله رفتارهای آشکار بین زوجین مربوط میشود. فرض زیر بنایی این دیدگاه این است که مبادله رفتارهای مثبت و پاداش دهنده رضایت زناشویی را تقویت میکند، در حالیکه رفتارهای منفی و تنبیه کننده رضایت زناشویی را کاهش میدهد )ویس و هی من، 1997). این دیدگاه عمدتا بر رفتارهایی که در زمینه حل مساله اتفاق میافتد متمرکز است، که در آن زوجهای پریشان در مقایسه با زوجهای غیرپریشانند احتمال بسیار دارد که درگیر رفتارهای منفی متقابل بشوند. اگر چه پیوند بین رفتار و رضایت زناشویی حمایتهای قابل توجهی به دست آورده است. همچنین این دیدگاه مطرح است که احتمالاً متغیرهایی غیر از رفتار، با رضایت زناشویی ارتباط دارند. کارنی و برادبوری (1995) رابطه ی بین رفتارها و رضایت زناشویی را با در نظر گرفتن اسنادهایی که زوجین در ارتباط با رفتارهای آشکار به کار میگیرند، گسترش داده اند. اگر چه گمان نمیرود که این فرآیندهای شناختی مستقیماً با رضایت زناشویی ارتباط داشته باشند، اما تصور میشود که آنها بر رفتارهای تعاملی مثبت و منفی مؤثرند، که آنها به نوبه خود بر کیفیت روابط زناشویی تاثیر میگذارند. درباره علل طلاق پژوهش های مختلف عوامل بسیاری را برجسته ساخته اند .
پیشینه تحقیق
ایمان زاده و همکاران(1400) در تحقیقی با عنوان شناسایی عوامل مؤثر بر طلاق و ارائۀ مدلی برای پیشبینی طلاق با استفاده از الگوریتم درخت تصمیم نشان داد رابطۀ جنسی، داشتن تحصیلات پایین، سابقۀ ازدواج قبلی و تجربۀ خیانت یکی از زوجین، از عوامل مؤثر در بروز طلاق است و در نقطۀ مقابل، تحصیلات بالاتر، وابستگی درآمدی (درآمد پایینتر زوجه) و خانوادۀ پرجمعیت پدری (ترتیب تولد بالاتر از 4 برای یکی از زوجین) از مهمترین دلایل رضایت و سازش زوجین در خانواده های موردمطالعه است.
رمضانی فر و همکاران(1400) در تحقیقی با عنوان تحليل عوامل مؤثر بر طلاق عاطفي در زنان متأهل شهرستان تنكابن نشان دادند که مقولاتي همچون بي توجهي مردان به زنان، بي مسئوليتي، خشونت، مشكلات ارتباطي و جنسي، عدم حضور مؤثر در منزل و نداشتن برنامة مناسب اوقات فراغت موجب بروز طلاق عاطفي شده و عواملي همچون شرايط خانوادگي و دخالت هاي خانواده ها و پايگاه اقتصادي اجتماعي فرد، شغل، درآمد، مدت زمان ازدواج و سن زوجين موقع ازدواج باعث تشديد عوامل علّي مؤثر بر طلاق عاطفي مي شود.
در پژوهش بالاگبري و حسيني (1398) الگوهاي پيش بيني كنندة طلاق عاطفي بين 19 زوج مراجعه كنندة كرمانشاه به مركز مشاوره بررسي شد. نتايج بيانگر آن بود كه ابعاد شخصيتي بهتر از سن و تحصيلات در پيش بيني طلاق عاطفي نقش دارند. همچنين، انواع سبك هاي دلبستگي، عملكرد جنسي و الگوهاي ارتباطي نقش مهمي بر طلاق عاطفي دارند.
رضا زاده و همکاران(1397) در تحقیقی با عنوان بررسی عوامل زمينه ای و علل مؤثر بر طلاق: يک تحليل اكتشافی نشان دادند که که همه دلایل طلاق را میتوان در سه عامل پیش از ازدواج، در حین ازدواج، و دوره ی پایانی زندگی مشترك دسته بندی نمود .این سه عامل عبارتند از: اول عامل علاقه به خانواده؛ دوم: عامل رضایت جنسی، دغدغه تکرارازدواج ؛ سوم: ازدواج تحمیلی، مدت ازدواج.
عبدالهی و همکاران(1397) در تحقیقی با عنوان تدوين الگوی مفهومی عوامل شكل دهنده طلاق در پنج سال اول زندگی: يک مطالعه داده بنياد نشان دادند که که طلاق در سالهای اولیه زندگی مشترک نتیجه نقصان های فردی، زوجی و ضعف های خانوادگی و فرهنگی اجتماعی زوجین است. لذا لازم است برنامه های پیشگیرانه ازدواج متمرکز بر سال های اولیه ازدواج به ویژه پنج سال اول باشد.
آخوندی و کاظمیان(1396) مشکلات اقتصادی، مسائل زناشویی، نحوۀ گذران اوقات فراغت، اختلافات مذهبی، عدم کفویت زوجین و استفادۀ نادرست از فناوریهای جدید را به عنوان عوامل طلاق معرفی کرد. سایر تحقیقات نیز نشان میدهد برآورده نشدن انتظارات از نقش همسری، خشونت شوهر، صداقت نداشتن همسر و مشورت نکردن در امور زندگی، اختلاف تحصیلی زوجین، اختلاف سن زیاد زوجین، تحصیلات زن و سن ازدواج، با گرایش به طلاق زنان ارتباط معنادار دارند.
فتحی و حاتمی ورزنه (1396) در مطالعه کیفی با روش گراندد تئوری تحت عنوان بررسی عوامل مؤثر بر طلاق در شهر زنجان نشان دادند که سفر به سوی فروپاشی ازدواج، مقوله مرکزی الگوی ازدواجهای در حال فروپاشی است. عوامل درون فردی )باورهای مخرب و ویژگیهای شخصیتی مخرب(، بین فردی )منظومه زناشویی والدینی و خانواده های مبدأ ناکارآمد( و فرا فردی )مالی و کاری( از جمله شرایط مداخله ای )عوامل میانجی( مؤثر در ازدواجهای در حال جدایی است.
زارعان و چابکی (1396) در تحقیقی با عنوان علل اجتماعی طلاق عاطفی در زنان و ارائه راهکارها نشان دادند که عواملی از جمله دخالت اطرافیان، ضرب و شتم، دروغگویی، سوظن و بدبینی، اعتیاد، انزجار و تنفر، عدم توانایی در مهارتهای ارتباطی و ازدواج های تحمیلی در شیوع طلاق تاثیر دارد.
اخوی ثمرین، زهراکار، محسنزاده و احمدی (1395) در یك پژوهش کیفی با روش نظریه داده بنیاد به بررسی عوامل زمینه ساز طلاق در بافت اجتماعی و فرهنگی شهر تهران پرداختند. در این پژوهش که با حضور با 22 شرکت کننده انجام گرفت؛ عوامل زمینه ساز طلاق در سه دسته عوامل اصلی؛ فردی )عدم آمادگی برای ازدواج، پیشینه خانوادگی فرد، اعتیاد، مشكلات شخصیتی، راهبردهای ارتباطی و هیجانی ناکارآمد( اجتماعی و خانوادگی (ارتباط نامناسب با خانواده اصلی، فرهنگ جامعه و مسائل اقتصادی) رابطه ای و فرآیندی (طی نكردن درست فرآیند ازدواج، ساخت نامناسب خانواده ی کنونی، ناسازگاری زناشویی، عوامل جنسی، سرخوردگی زناشویی و عدم عشق و صمیمیت طبقه بندی شد. نتایج این پژوهش همچنین عدم عشق و صمیمیت را به عنوان مقوله مرکزی یافته های این پژوهش ارائه کرد.
کریمی، الماسی، محمدی و فاضلی(1395) در مطالعه ای کیفی بسترهای طلاق از روش پدیدار شناسی استفاده کردند. این پژوهشگران با بررسی 25 نفر شرکت کننده در مطالعه بسترهای طلاق به چهار بزرگ مضمون کلان، میانی، خرد و تعاملی و 9 زیر مضمون یا بستر شامل اعتیاد، ضعف مهارتهای زناشویی، مشكلات اقتصادی و بیكاری، سن، عدم ایفای نقشهای همسری، خیانت های زناشویی و انحرافات اخلاقی، کمرنگ شدن ارزشهای مذهبی و سنتی، تغییرات اجتماعی و فرهنگی و مشكلات هیجانی و روانشناختی دست یافتند.
صدرالاشرافی و همکاران(1391) در تحقیقی با عنوان آسيب شناسى طلاق (علل و عوامل) و راهكارهاى پيشگيرى از آن نشان داد که كه تمام عوامل مؤثر بر طلاق از قبيل عوامل فردى و شخصيتى، اقتصادى، فرهنگى و اجتماعى و در حد زياد بر روى مسئله طلاق اثرگذار است
چارل و همكاران (2011) به بررسي طلاق عاطفي و عوامل مؤثر بر آن پرداختند. با توجه به نتايج به دست آمده، طلاق عاطفي هرگز پديده اي تك عاملي نبوده، بلكه با به هم خوردن تصورات و انتظارات افراد از يكديگر بعد از ازدواج پيوندهاي عاطفي بينشان شكست مي خورد و به طلاق عاطفي منجر مي شود.
ميكرز و ماندن و كالميچ(2010) در پژوهش خود به شاخص هايي همچون طبقة اجتماعي پدر، فقر و جدايي والدين، خانوادة ناسازگار اشاره كرده اند كه مي تواند آثار اضطراب آور طلاق را افزايش دهد. بنابراين، يك خانوادة ناسازگار مي تواند با تأثير بر تصورات افراد موجب شود كه آنان راه طلاق را در پيش بگيرند.
گاتمن و لوینسون(2002) در پژوهشهای متعدد و طولانی مدت خود پیرامون زمانبندی طلاق به دو دوره بحرانی در ابقاء ازدواج اشاره نموده اند: هفت سال اول ازدواج: که نیمی از طلاق های ثبت شده طی آن دوره زمانی به وقوع پیوسته و دورانی که اولین فرزند به سن چهارده سالگی میرسد: این دوره به عنوان پایینترین نقطه رضایت زناشویی در مسیر زندگی لحاظ شده اند.
زوجینی که در اوایل ازدواج درگیر تعارضات منفی بوده اند احتمال بیشتری میرود که ازدواج شان زودتر به طلاق منتج شود. گاتمن و لوینسون (2002) بر این باورند که حساسترین دوره برای فروپاشی ازدواج در چرخه زندگی خانوادگی، پنج سال اول زندگی است. در همین چارچوب، یك سوم ازدواجهای جدید )در آمریكا(، در پنج سال اول منجر به طلاق و جدایی میشود )لانگ و یانگ، 2007 مقدمزاده و همكاران، 1397) .در مطالعه ای پدیدارشناسانه، عوامل فردی مؤثر در احتمال آسیب طلاق را بین 15 زوج در شرف طلاق و 20 زوج درخواست کننده طلاق، شناسایی کردند. مضامین اصلی به دست آمده در این مطالعه شامل خلق وخو، بلوغ فكری و روانی، مهارتهای فردی، باورهای فردی، شیوه زندگی، مسائل شخصیتی و ویژگی ظاهری بودند.
چنانکه نتایج یک پژوهش روی 157 نفر مطلقه سوئدی حاکی از این بود که تعارضهای مختلف، مهمترین دلیل طلاق در نیمی از این افراد بود )وندزبی و اسوی دین، 1999). جالب اینکه برخلاف تصور عمومی، به نظر میرسد که بیش از نیمی از تعارضهای ایجاد شده بین زوجین اساساً قابل حل نیست،)گاتمن و سیلور، 1999). برخی از تعارضها از عوامل زیربنایی، یعنی مسائل شخصیتی ناشی می شوند)آماتو و پریوت، 2003). به نظر این محققان مشکلات شخصیتی عامل نیمی از جداییها به حساب می آید. از جمله این ویژگیها که پیش بینی کننده ی ناسازگاری و طلاق است، روان رنجورخویی است(رضا زاده و همکاران، 1397).
ج) سؤال (سؤالهای) پژوهش:
سوال اصلی
چه عوامل روانی و اجتماعی در ایجاد طلاق زوجین موثر است؟
سوالات فرعی
مهمترین علل طلاق در شهر گنبد کدام است؟
چه عوامل روانی در ایجاد طلاق زوجین موثر است؟
چه عوامل اجتماعی در ایجاد طلاق زوجین موثر است؟
چه رابطه ای بین طلاق و طبقه اجتماعی وجود دارد؟
چه رابطه ای بین طلاق و مسائل اقتصادی وجود دارد؟
د) روش تحقیق
این پژوهش از نوع تحقیقات کیفی است و روش آن نظریه بنیادنی(گرندد تئوری) می باشد که در آن به مطالعه عوامل مؤثر بر بر طلاق پرداخته خواهد شد. نظریه بنیانی يك روش پژوهش استقرايي و اكتشافي است كه به پژوهشگران در حوزه هاي گوناگون امكان مي دهد تا به جاي اتكا به تئوري هاي موجود و از پيش تعريف شده، خود به تدوين نظریه اقدام كنند. اين نظریه به شكلي نظام مند و بر اساس داده هاي واقعي تدوين مي شود. به طوري كه در آينده تئوري ساخته شده مي تواند در خدمت موضوع مورد پژوهش درآيد و ساير پژوهشگران را در تدوين فرضيه يا فرضيه هايي در زمينه ي مورد بررسي ياري كند. اين روش در مورد موضوعاتي كاربرد دارد كه دانش ما در آن زمينه ها محدود است و تئوري هاي مدوني براي آنها وجود ندارد كه بتوان بر اساس آنها فرصيه يا فرضيه هايي براي آزمون تدوين كرد. نظریه مبنایی، نوعی از پژوهش است که به هیچ نوع داده خاص،راهبرد پژوهشی،یا علائق نظری مشخص تعهدی ندارد و تنها در پی توسعه مفاهیم است. در واقع، ترکیب داده ها در قالب چهارچوب های مفهومی است، که در رفت وبرگشت دائم میان داده ها وتحلیل ها ساخته می شود یعنی از جمع آوری نظام مند داده ها به دست می آید (ذکائی،1381).
جامعه آماری این پژوهش کلیه زوجین مشکل داری هستند که برای درخواست طلاق به مجتمع قضایی خانواده در شهر گنبد کاووس مراجعه کرده اند و دارای پرونده می باشند، نمونه پژوهشی این مطالعها فراد در استانه طلاق که که در مجتمع قضایی خانواده در سال 1401 دارای پرونده هستند و تعداد آنها بعد از اشباع نظری تعین خواهد شد و به شیوه هدفمند انتخاب و با آنها مصاحبه خواهد شد. ابزار پژوهش در این تحقیق مشاهده و مصاحبه نیمه ساختارمند و فیش برداری است. برای تحلیل داده نیز از روش کد گذاری مفاهیم استفاده می شود.
ه) منابع
آخوندی، مینا، اسمعیلی، معصومه، و کاظمیان، سمیه. (1396). پیش بینی حالات روانشناسی مثبت در سازگاری پس از طلاق زنان مطلقه. فصلنامۀ مطالعات اجتماعی روانشناسی زنان،2(15): 115-154.
اخوی ثمرین، زهرا؛ زهراکار، کیانوش؛ محسن زاده، فرشاد و احمدی، خدابخش(1396). بررسی عوامل زمینه ساز طلاق در بافت اجتماعی فرهنگی شهر تهران(پژوهشی کیفی). فصلنامه فرهنگی - تربیتی زنان و خانواده12(40): 105-126.
اسماعیلی، معصومه و دهدست، کوثر (1393). ارائه طرحی مفهومی از رابطه تعارض های دوران نامزدی )پیش از ازدواج( با رضایت زناشویی )پساز ازدواج). مشاوره و روان درمانی خانواده، 4(3): 405-445.
خدادادی سنگده، جواد و احمدی، خدابخش (1398). ساخت و اعتبارسنجی پرسشنامه خانواده سالم نظامی ایرانی(IMHFQ). روانشناسی نظامی، 39(10): 5-14.
سازمان ثبت احوال کشور(1397).آمار رویداهای حیاتی )طلاق).
فتحی، الهام؛ حاتمی ورزنه، ابوالفضل (1396). بررسی عوامل موثر بر طلاق در شهر زنجان: مطالعه کیفی گراندد تئوری. فصلنامه علمی دانش انتظامی زنجان، (25): 47-59.
کریمی، یوسف؛ الماسی، سكینه؛ محمدی، رزگار و فاضلی، حسن(1395). مطالعه بسترهای طلاق در افراد مطلقه: پژوهشی پدیدارشناسانه. مطالعات روانشناسی بالینی، 7(25): 191-211.
مقدمزاده، علی؛ علوی، طاهره سادات؛ مظاهری، محمدعلی؛ حجازی موغاری، الهه؛ صالحی، کیوان و افروز, غلامعلی (1397). بازنمایی عوامل فردی مؤثر در احتمال آسیب طلاق: یك بررسی پدیدارشناسی. مشاوره و روان درمانی خانواده، 8(2): 115-146.
بالاگبري، محدثه؛ حسيني، سعيد (1398).ارائه الگوهاي پيش بيني كنندة طلاق عاطفي در زوجين شهر كرمانشاه . مجلة پژوهشهاي نوين در علوم رفتاري،4(36): 29-53.
بخارايي، احمد (1386).جامعه شناسي زندگي خاموش در ايران، تهران: پژواك جامعه.
گلدنبرگ، هربرت و گلدنبرگ، آیرین (1394). خانواده درمانی ترجمه: مهرداد فیروزبخت. چاپ اول . تهران: مؤسسه خدمات فرهنگی رسا )انتشار به زبان اصلی.( 2013
Amato, P. R., & Keith, B. (2011). Parental divorce and Adult well-being: A Meta- Analysis. Journal of Marriage and Family, 53(1):43-58.
http://www.sabteahval.irKersten, K. K (1990). The process of marital disaffection: interventions at various stages. Family Relations,
39(30, 257-265.
Weiss, R. L., & Heyman, R. E. (1997). A clinical- research overview of couple interactions. In W.K.Halford & H.Markman(Eds), the clinical handbook of
marriage and couples interventions (pp.13-41). Brisbane: wiley.
Anderson, K. L. (2010). Conflict, Power, and violence in families. Journal of Marriage & the family. 72, 726-742.
Amato, P. R., & Cheadle, J. E. (2008). Parental Divorce, Marital Conflict and Children's Behavior Problems: A Comparison of Adopted and Biological Children. Social Forces, 86(3), 1139- 1161.
Anderson, K. L. (2010). Conflict, Power, and violence in families. Journal of Marriage & the family. 72, 726-742.
Bernardi, F., & Radl, J. (2014). The long-term consequences of parental divorce for children’seducational attainment. Demographic research, 30, 1653-1680.
Gottman, J. M. (2014). What predicts divorce?: The relationship between marital processes and marital outcomes. Psychology Press.
Gottman, J. M. (2014). What predicts divorce?: Therelationship between marital processes and marital outcomes. Psychology Press
Long, L. L., & Young, M. E. (2007). Counseling and Therapy for Couples. Thomson: BROOKS/COLE.
Mirzakhani, F., Khodadadi Sangdeh, J & Nabipour A R. (2019). Marital factors affecting addiction among Iranian women: a qualitative study. Journal of Substance Use, DOI: 10.1080/14659891.2019.1659867.1-6.
Soanes, C., & Hawker, S. (2014). Compact Oxford English dictionary. Oxford University Press
Charl ,Ch(2011). “Mental and Emotional Impact of Divorce on Women”, Journal of the Indian Academy of Applied PsychologyJanuary, Vol.37, No.1, PP 125-131
Makers, Jornt J & Monden, Christiaan W.S & Kalmijn, Matthijs (2010), “Are the effects of divorce on psychological distress modified by family background?”, in life course research, 15, PP 27- 40.